سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حدیث دل



سلام



امروز
خیلی دلم گرفته ، دلم هوای یاد خدا کرده بود . چه جایی هم بهتر از امام زاده صالح ،
جای همه خالی .

تنها جایی
که دل خسته و زخمیت رو خریدارهستن
. جایی که می تونی یه دل سیر گریه کنی ، جایی که
می تونی شکایت کنی .از کی و چیش معلومه ...

 

خدایا می
خوام بهت شکایت کنم . من شاکیم ، مگه تو بهترین قاضی نیستی ؟ مگه فردای قیامت تو
حسابرسی نمی کنی؟؟ من شکایت دارم .خدایا من از خودم شاکیم به کی بگم؟؟؟؟؟؟ خدایا
این بود رسمش؟مگه نگفتم مارو یادت نره؟؟ مگه نگفتم به حال خودم رهام نکن؟؟مگه
نگفتم تحمل ندارم؟ مگه نگفتم صبر ندارم؟مگه نگفتم ... ؟

من که از
خودت خواسته بودم چی شد پس؟ من که گفتم تنهام ،نگفتم؟؟؟ قرارمون این بود؟ مگه
نگفتی از خودم بخوایین اجابتتون می کنم؟ نگفتی؟ حالا اینجوری می کنی؟ کم گریه
کردم؟کم خون دل خوردم؟مگه تا حالا هر چی دادی بخاطر لیاقتم بوده؟خب خدا جون اینم
روش یا قدیم الاحسان . خدایا دستی بگیر ازین بنده رو سیاهت که تمام امیدش فقط تویی
. حاکم تویی
ولی هوای  دل ما رو هم داشته
باش به حق صدیقه کبری(السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده) . گمان نمی برم که نا
امیدم کنییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی یا قاضی الحاجات


[ جمعه 87/7/26 ] [ 1:6 صبح ] [ محسن مجیدی ] [ نظر ]

به زیر زلفت این ماه است و یا   رو

به روی ماهت این شب است و یا مو

کنی گه صید دل از تیر مژگان

کنی گه قصد جان با تیغ ابرو

 

نخواهم دم زدن سحرآفرینی

به پیش چشم جادوی تو جادو

به لب خال تو را دل دید و گفتا

که جا در شکرستان کرده هندو

 نخواهی گر گرفتار کمندم

به دوش افکنده ای بهر چه گیسو

ز بس داغ غم جانان گران است

نگردد کوه و با او هم ترازو

 

قدم مگذار جز بر دیده من

که جای سرو  باشد بر لب جو

نخیزد این خرامیدن ز طاووس

نیاید این نگه کردن ز آهو

 

ندارم به قلبم من آرزویی

به جز آنکه بینم ساقی مه رو

غمت در نهانخانه دل نشیند

به نازی که لیلی به محمل نشیند

 

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی

ز بامی که برخاست مشکل نشیند







هر که از عشق تو دیوانه نشد آدم نیست

آدم آن است که از عشق تو دیوانه شود

[ جمعه 87/7/26 ] [ 12:15 صبح ] [ محسن مجیدی ] [ نظر ]

کیست کآشفتة آن زلف چلیپا نشود ؟
دیده ای نیست که بیند تو و شیدا نشود

ناز کن ناز ، که دلها همه در بند تواند
غمزه کن غمزه که دلبر چو تو پیدا نشود

رخ نما تا همه خوبان خجل از خویش شوند
گر کِشی پرده ز رُخ کیست که رُسوا نشود

آتش عشق بیفزا ، غمِ دل افزون کُن
این دل غمزده نتوان که غم افزا نشود

چاره ای نیست به جُز سوختن از آتش عشق
آتشی ده که بیفتد به دل و پا نشود

ذرّه ای نیست که از لطف تو هامون نبود
قطره ای نیست که از مهر تو دریا نشود

سر به خاک سر کوی تو نهد جان ، ای دوست
جان چه باشد که فدای رُخ زیبا نشود

دیوان امام خمینی (ره)


[ چهارشنبه 87/7/10 ] [ 6:29 عصر ] [ محسن مجیدی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

درمورد حدیث کساء و حضرت زهرا(س)
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 128644